انتشار بخشی از زندگی شهید «علی اصغر مهدان»
اقتصادی
بزرگنمايي:
پیام آذری - به گزارش خبرنگار دفاعپرس از گلستان،شهید«علی اصغر مهدان» در سال 1341 در خطه سبز گلستان در روستای «سالیکنده» شهرستان کردکوی به دنیا آمد. در کودکی، در دامان مادری مهربان پرورش یافت. از همان دوران کودکی در کار کشاورزی به پدرش کمک میکرد. در هفت سالگی پای به دبستان نهاد و پس از اتمام دوران ابتدایی وارد مدرسه راهنمایی محل سکونتش شد.
پدرش دوست داشت تا فرزندش سرباز امام زمان (عج) شود؛ او را برای رفتن به حوزه تشویق میکرد. علی اصغر که خود نیز عاشق مکتب امام صادق (ع) بود، در حوزه علمیه «صالحیه» گرگان ثبت نام کرد. سه سال در آن حوزه درس خواند و پس از گذراندن مقدمات، عازم آستان مقدّس حرم رضوی (ع) گشت و در مدرسه علمیه نوّاب مشغول به تحصیل شد. صدای پای تهاجم رژیم بعثی، وحشت را به ارمغان میآورد. اما مقاومت دلیرمردان اسلام، دشمن را به خاک ذلّت نشاند. علی اصغر مدت 20 ماه در کردستان و در شهر مریوان به فعالیّتهای فرهنگی پرداخت. سپس به جبهه جنوب عزیمت نمود. وی 39 ماه در جبهه به جهاد همت گماشت و به دلیل شجاعت و تلاش، فرمانده گروهان در لشگر 25 «کربلا» شد. سرانجام در تاریخ 15/ 6/61 به منطقه موسیان رهسپار شد و در مبارزهای خستگی ناپذیر در تاریخ 16/ 8/61 به درجه رفیع شهادت نائل آمد. جنازه مطهرّش بر روی دستان مردم تشییع و در روستای «سالیکنده» به خاک سپرده شد. بخشی از وصیت نامه پدر و مادر مهربان! حال که ملاک و میزان بر این شد که باید هجرت کرد و مبارزه کرد و جنگید. من به عنوان یک خدمتگزار کوچک مکتب اسلام، در این جهاد اصغر به جبهههای حق علیه باطل اعزام شدم و به مدت یکسال در کردستان مشغول انجام وظیفه میباشم. پدر و مادرم! از بهترین اوقات زندگیام آن لحظهای بود که این حقیر به جبهه اعزام میشدم. آری، عزیزانم! هر چند که شما زجرها کشیدهاید و چه زحمتها به خود راه دادید که مرا به این سن رساندهاید؛ که لااقل بتوانم در آینده پاسخگویی برای شما باشم ولی چه کنم، زمانی که معشوقم مرا خواست باید به سراغش بشتابم، چون جز او (الله) کسی را نداریم و امیدوارم با شهادتم، بتوانم پاسخی به سؤالات شما باشم. شماای عزیزان! ما یکایک پاسداران، جهادگران، درجه داران، افسران و سربازان تا آخرین قطره خونمان در جبهه میجنگیم و میخروشیم و تا آخرین نفس به پیش میرویم، چون ما آمدهایم درخت انقلاب را پر بارتر کنیم، اما این امام بزرگوارمان، روح خدا تا انقلاب مهدی (ع) زنده بماند. پدر و مادر مهربان! بر من گریه نکنید، چون ما کسی نیستیم، از آن خداییم و امانتی در دست شما بودیم و هر موقع خواست به سوی او خواهیم شتافت و شماها برای اباعبدالله (ع) گریه کنید؛ برای علی اصغر، علی اکبر، ابوالفضل (ع) گریه کنید.ای مردم حزب الله و قهرمان ایران که با افتخار، انقلاب را به پیروزی رساندید؛ با وحدت خود سعی کنید از دستآوردهای انقلاب با تمام امکان حراست کنید، چون این انقلاب ودیعه الهی است و همچنین امام عزیزمان و روحانیت متعهد و مبارز و سپاه پاسداران و جهاد سازندگی را تنها و غریب نگذارید. برادر بزرگم محمد آقا! اگر این حقیر لیاقت این را داشتم که به لقاء الله بپیوندم شما جنازهام را بگیریدو به مادرم نشان دهید و به او بگوئید که: شما مادری بودی که درس شهادت را به فرزندت آموختید و همچنین به مادرم بگوئید که: مادرجان! در عزایم لباس سیاه نپوشید و برای من گریه نکنید. انتهای پیام /
-
جمعه ۵ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۷:۳۸:۴۰
-
۱۱ بازديد
-

-
پیام آذری
لینک کوتاه:
https://www.payameazari.ir/Fa/News/818310/