پیام آذری

آخرين مطالب

نقشه کثیف «شهرام گربه» برای زن شوهردار! اقتصادی

نقشه کثیف «شهرام گربه» برای زن شوهردار!
  بزرگنمايي:

پیام آذری - وقتی سوار ماشین شدم اصلاً تصور نمی‌کردم روزی پشیمان شوم، پسری خوش‌قیافه پشت فرمان بود و یک آینه بزرگ جلوی ماشین نصب کرده بود، احساس کردم هر جای صندلی عقب بنشینم او می‌تواند من را زیر نظر بگیرد و کمی ترسیده بودم تا این که از او اسمم را شنیدم.
زانوی افسوس در بغل
«نسرین» حالت خوبه! از تعجب کم مانده بود شاخ در بیاورم.
بیشتر بخوانید: اخبار روز خبربان
او عینک آفتابی را که به چشم زده بود برداشت، باور نمی‌کردم «شهرام گربه» بود، شرور معروف محله مان که از دو سال پیش گم و گور شده بود و همه می‌گفتند در زندان است.از ترس لال شده بودم، او که انگار فهمیده بود خیلی آرام گفت: نترس، من آدم خوبی شدم در ضمن با برادرت نان و نمک خورده‌ام و احترام خاصی برای خواهرش که شما باشید قائلم، حیف بد موقعی به زندان افتادم والا حتماً به خواستگاری‌ات می‌آمدم، واقعاً حیف شد.
آهی کشید، احساس کردم از ته قلب این حرف‌ها را می‌زند، راستش را بخواهید چند باری که او همراه با داداش حمید به خانه‌مان آمده بود دوست داشتم با شهرام گربه هم صحبت شوم. این فرصت خوبی بود، خنده‌ای کردم و بعد با حالت خجالت زده گفتم:شما ازدواج کردید یا هنوز مجردید!انگار منتظر همین سوال بود، وقتی شنیدم که او هنوز ازدواج نکرده است ناخواسته لبخندی زدم و نمی‌دانم چه شد که به او گفتم: من نیز ازدواج نکرده‌ام و در خانه پدرم هستم...شهرام خوشحالی‌اش را نتوانست پنهان کند، ولی از این که نمی‌تواند در آن محله حضور یابد و به خانه دوست قدیمی‌اش که برادرم بود بیاید ابراز ناراحتی کرد، البته من به این شکل راضی‌تر بودم، چون نمی‌خواستم شهرام بفهمد من ازدواج کرده‌ام.با او قرار گذاشتیم تا همدیگر را ملاقات کنیم، شماره تلفن همراهش را به من داد و در حالی که با زبان بی‌زبانی به من فهماند که دوستم دارد، در نزدیکی خانه‌مان توقف کرد و من پیاده شدم.با رفتن شهرام، سوار یک تاکسی شدم تا به خانه خودم بروم، آن شب خانواده شوهرم مهمان ما بودند و باید خانه را مرتب می‌کردم. در دلم غوغایی بود، هر لحظه فکری به سرم می‌زد و وقتی به بابک نگاه می‌کردم در دلم احساس شرمندگی می‌کردم، اما بعد به یاد اعتیاد او می‌افتادم که باعث شده بود در زندگی احساس شکست کنم.روز‌های نخست بابک مرد خوبی بود، او وقتی به خواستگاری ام آمد، چون خوش تیپ بود و شغل آبرومندی داشت پذیرفتم تا با او ازدواج کنم، هنوز زندگی مشترک ما به یک‌سال نکشیده بود که بابک را به‌خاطر اعتیاد از اداره‌اش اخراج کردند و او به جای این که اعتیادش را ترک کند، خانه را پاتوق کرد و با به هم ریختن اوضاع روحی و روانی‌اش زندگی را برای من جهنم کرد.بعضی وقت‌ها احساس می‌کردم دوستش دارم، اما وقتی عصبانی می‌شد و من را کتک می‌زد از او متنفر می‌شدم، اجازه نداده بودم بچه‌دار شویم و بابک از سوی پدر و مادرش تحت فشار بود.آن شب تعداد زیادی ظرف چینی از دستم افتاد و شکست، غذایم بی‌مزه شده بود طوری که مادر شوهرم تصور کرد بیمار شده‌ام و خواست استراحت کنم، ظرف‌ها را خواهر شوهرانم شستند و من لحظه شماری می‌کردم تا صبح فردا برسد.وقتی صبح شد و بابک بیرون رفت، تلفن را برداشتم و با شهرام تماس گرفتم، او خیلی مودبانه و با محبت حرف می‌زد و به من ابراز علاقه می‌کرد. می‌دانستم باید خیلی زود به او بگویم که شوهر دارم، اما نمی‌توانستم و هر روز این تماس‌ها ادامه داشت.چند باری به اشتباه بابک را شهرام صدا زدم بعد طوری وانمود کردم که اشتباه شنیده است، اما واقعیت این بود که هر وقت در خلوت خودم بودم به شهرام فکر می‌کردم، او خیلی عوض شده و یک جنتلمن شده بود.
تصمیم گرفتم با شوهرم درگیر شوم و به حالت قهر خانه را ترک کنم، این کار را کردم و حتی درخواست طلاق دادم. همه کارهایم پنهانی بود و هیچ کس نمی‌دانست چه نقشه‌ای دارم. فقط می‌خواستم از دست بابک راحت شوم و بعد با خیال راحت به سمت شهرام بروم. در این مدت شهرام هر چه اصرار می‌کرد به ملاقاتش بروم نمی‌پذیرفتم، می‌ترسیدم جلوی خودم را نتوانم بگیرم و با گفتن واقعیت شهرام را از دست بدهم.بابک به التماس افتاده بود، او اصرار داشت بپذیرم که اعتیادش را ترک کرده است و حتی مدارک پزشکی نیز به من نشان داد، اما من با این که می‌دانستم راست می‌گوید پایم را داخل یک کفش کردم تا از او طلاق بگیرم.از وقتی به خانه پدرم رفته بودم هر روز در رویای ازدواج با شهرام بودم در تماس‌های تلفنی با او جملات عاشقانه رد و بدل می‌شد و شهرام اصرار داشت به خواستگاری‌ام بیاید و چندین بار از من خواسته بود به دیدنش بروم و ساعتی گردش کنیم. با این که به او دل بسته بودم، اما ملاقاتش نمی‌کردم و ترس خاصی به دلم نشسته بود بالاخره روز طلاق فرا رسید و من و بابک از هم جدا شدیم، وقتی به خانه رسیدم اولین کارم تماس با شهرام بود. این بار پذیرفتم ملاقاتش کنم و ساعتی بعد، من و او سوار ماشین به سمت شمال تهران حرکت می‌کردیم. شهرام حرف‌های دلنشین زیادی زد، ناهار را در رستورانی خوردیم بعد او خواست من را به خانه خواهرش ببرد، لعیا را از مدت‌ها پیش می‌شناختم، خیلی راحت پذیرفتم و به آن جا رفتیم.وقتی لعیا من را دید تعجب کرد، اما شهرام با بذله‌گویی چیز‌هایی پراند. احساس کردم خواهرش می‌داند که من ازدواج کرده‌ام به همین دلیل خودم را آماده کردم تا اشتباهی مرتکب نشوم.شهرام به محض ورود به خانه خواهرش گفت می‌خواهد چیز‌هایی بخرد و از آن جا بیرون رفت، لعیا بلافاصله از شوهرم پرسید و وقتی شنید طلاق گرفته‌ام نفس راحتی کشید و بعد از رابطه من و برادرش پرسید.من خیلی مختصر تعریف کردم که می‌خواهیم با هم ازدواج کنیم، چشمان لعیا از حدقه بیرون زد و باور نمی‌کرد، وقتی شروع به حرف زدن کرد چشمانم سیاهی رفت، باورم نمی‌شد، لعیا از من قول گرفت حرفی به شهرام نزنم و با گفتن این که به‌خاطر مهربانی‌های مادرم در زمانی که همسایه ما بودند کمکم می‌کند گفت: «برادرم زن و بچه دارد، او از وقتی آزاد شده است با پول‌های بادآورده‌ای که در زمان خلافکاری‌اش به دست آورده بود مغازه‌ای خریده است و خیلی خودش را کنترل می‌کند تا دیگر سراغ شرارت نرود. یک عیب بزرگ او اعتیادش است، الان نیز به جای رفتن به بیرون از خانه در طبقه بالا در حال کشیدن هرویین است و حتماً بعد به سراغت خواهد آمد تا تو را به طبقه بالا که خودش اجاره کرده است ببرد، تو نرو اگر بروی دیگر راه بازگشتی نداری.»وقتی گریه‌های لعیا را دیدم، احساس کردم از شهرام می‌ترسد. دیگر ماندنم در آن جا خطرناک بود بنابراین سریع از خانه خارج شدم، در راهرو بوی تند هرویین پیچیده بود و من هر چه در توان داشتم در پاهایم جمع کردم و پا به فرار گذاشتم. در خانه جلوی آینه نشستم و زار زار گریه کردم، این گریه هنوز هم بعد از گذشت پنج سال ادامه دارد، بابک واقعاً اعتیادش را ترک کرده بود. او در یک شرکت خصوصی مشغول کار شد و بعد با دخترمدیرعامل ازدواج کرد و الان پدر یک دختر خوشگل است. من نیز حسرت می‌کشم، چون به قول او اعتماد نکردم و زندگی با شهرام را به او ترجیح دادم و حالای زانوی افسوس را بغل کرده ام.
منبع: روزنامه خراسان
این خبر مربوط به مهر 1398 بوده و صرفا جهت عبرت اموزی بازنشر شده است.

لینک کوتاه:
https://www.payameazari.ir/Fa/News/784477/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

زلزله و فرونشست زمین جان 354 هزار نفر از جمعیت تبریز را تهدید می کند

ورزشکار مراغه‌ای سرپرست تیم ملی تنیس روی میز نوجوانان

رگبار پراکنده در مناطق شمالی کشور | برف و باران آخر هفته در این استان ها + نقشه

تندروها، هم بیت رهبری و سپاه را آزار می دهند هم اصولگرایان میانه رو را/ این افراد مطلقا نگران شرایط شبه جنگی کشور نیستند

توصیه‌های امام خامنه‌ای در بهره‌گیری از برکات ماه «رجب»

دزدها به خانه کامالا هریس هم رحم نکردند!

تجلیل رئیس جمهور از مدیرعامل سازمان منطقه آزاد ماکو

افزایش45 درصدی صادرات غیر نفتی از منطقه آزاد ماکو

با تایید دی مارتزیو؛ یوونتوس آماده پرداخت 50 میلیون یورو برای خرید رونالد آرائوخو

دانشمندان: شاید درباره منشا حیات اشتباه کرده باشیم

وزیر، مدیرکل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی آذربایجان‌غربی را ابقا کرد

پیروزی ارزشمند مقاومت شهرداری تبریز در آخرین بازی بیرون از خانه

لغو امتحانات مدارس یک استان تا روز پنجشنبه

با دولت آمریکا در خصوص هسته‌ای مذاکره نمی‌کنیم تا به برجام بازگردند/ما هیچگاه میز مذاکره را ترک نکرده‌ایم

نقشه کثیف «شهرام گربه» برای زن شوهردار!

فیلمی تماشایی از پیرانشهر بعد از بارش برف

امتحانات مدارس اردبیل لغو شد

واژگونی پژو پارس 6 مصدوم بر جای گذاشت

امتحانات مدارس اردبیل تا روز پنجشنبه لغو شد

پیام کامالا هریس در پی آتش سوزی کالیفرنیا

کامالا هریس در پی آتش سوزی کالیفرنیا پیام صادر کرد

شوک عجیب سایپا به مشتریان/ اطلس بخر کوئیک ببر!

استخر ائل‌گلیِ تبریز یخ زد

نحوه فعالیت مدارس تبریز برای فردا

لحظه‌ی غروب آفتاب در اردبیل

سرانه استفاده زمین کشاورزی برای هر کشاورز کمتر از 5 هکتار است

افزایش 15٠ درصدی جوانان و نوجوانان خوی در اعتکاف امسال

کامالا هریس از ادامه کمک دولت به مردم لس‌آنجلس خبر داد

بیاتی‌نیا: صعود فوتبال به المپیک سراب است/ مگر قحط‌ الرجال است که مربی انتخاب نمی‌کنند؟

«استقلال» نایب قهرمان بی‌آزار/ آبی‌ها در جزیره هم ترک عادت نکردند +عکس

مرگ مشکوک یک خانم پرستار جوان در تبریز

همزمان با روز پدر؛رهایی زندانی محکوم به قصاص از زندان مشگین‌شهر

شریفی‌نیا: هنوز هم نفوذ دارم اما چراغ خاموش

عواملی که باعث می‌شود کودکان به اندام جنسی خود دست بزنند

6 مصدوم بر اثر واژگونی پارس در رضی

تجلیل از پیرغلامان، شاعران آئینی و مداح مراغه

تجلیل از نویسندکان کتاب درهشترود

مسکو قصدی برای ترک خاورمیانه ندارد

همه فرقه‌های اسلامی درباره عظمت ویژگی‌های شخصیتی امام علی ( ع) اتفاق نظر دارند

گودبای پارتی واکر در منچستر!

درخواست کامالا هریس از مردم کالیفرنیا

ادعای جنجالی تلویزیون آذربایجان: تبریز، ارومیه و اردبیل خاک ماست!

استان‌های برتر مسابقات فریزبی "لیگ دیسک طلایی آقایان" مشخص شدند

مازندران 9 دوره میزبان مسابقات کشوری جانبازان بود/ اختتامیه مسابقه زورخانه‌ای پهلوانی و باستانی در روز پدر

مرگ مشکوک خانم پرستار جوان در تبریز

6 مصدوم بر اثر واژگونی خودرو در رضی

میهمانی خداحافظی‌‌: ستاره سیتی چمدان‌هایش را بست!

تصاویر/ حضور نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه تبریز در مراسم معنوی اعتکاف

نشست معرفی و بررسی کتاب "فلسفه فقه سیاسی از دیدگاه حضرت آیت الله خامنه ای" برگزار می شود

مرگ مشکوک پرستار جوان تبریزی حین عمل جراحی + عکس