سیاه شدن زندگی تکدختر مرد پولدار با یک عشق خیابانی
چهارشنبه 19 دي 1403 - 10:31:45
|
|
پیام آذری - به گزارش ، دختر 17 سالهای که توسط ماموران کلانتری رسالت مشهد دستگیر شده بود، به کارشناس اجتماعی گفت: تکدختر خانواده بودم که دنیایش در درس و کتاب و مدرسه خلاصه میشد. من همیشه دختری شاد و پرانرژی بودم و پدرم وضع مالی تقریبا خوبی داشت. 15 ساله بودم و با همان سن کم هم خواستگار برایم میآمد، اما پدر و مادرم بهشدت مخالف ازدواج زودهنگام من بودند. بیشتر بخوانید: اخبار روز خبربان مادرم خانهدار بود و پدرم کارگاه تولیدی داشت. یک روز که از مدرسه با دوستانم پیاده مسیر را سمت خانه میرفتیم، پسری سد راهمان شد و از من تقاضای دوستی کرد که با مخالفت من روبهرو شد. از آن روز به بعد مزاحمت و تعقیب من تا نزدیک خانه آغاز شد، به گونهای که این موضوع دیگر داشت برایم دردسرساز میشد. مدیر مدرسه که از طریق دوستانم موضوع را متوجه شده بود با پلیس تماس گرفت تا اطراف مدرسه گشت بزنند. همین تماس باعث شد چند روزی دیگر او را نبینم. آنجا بود که فهمیدم درگیر یک عشق خیابانی شده و به مزاحمتهای آن پسر عادت کردهام. انگار دوست داشتم باز هم او را ببینم. مدتی گذشت و او دوباره به مسیر مدرسه برگشت. این بار قبول کردم که با او وارد رابطه دوستی شوم و این آغاز ماجرای سرنوشت سیاهم در زندگی شد. چند ماهی از دوستی ما میگذشت که کمکم متوجه شدم آرمان به گل و تریاک اعتیاد دارد و این قضیه باعث شد کنار بکشم و رابطهام را خاتمه بدهم. اما او به شدت اصرار میکرد و میگفت ترک خواهد کرد. من هم که خودم را قهرمان عشق و عاشقیهای سینمایی تصور میکردم، تصمیم گرفتم او را از این منجلاب نجات بدهم. به همین خاطر با هم به کلینیک ترک اعتیاد رفتیم و قرار شد جلسات درمان را ادامه دهد. او گفت برای این که انگیزه ترک داشته باشد باید با من ازدواج کند و من هم که بدون او زندگی برایم مشکل بود، قبول کردم. بهسختی رضایت پدرم را گرفتیم و عقد موقت کردیم تا زمانی که تکلیف ترک اعتیادش روشن شود. بودن با او باعث شد حواسم از درس خواندن پرت شود و در همان سال اول دبیرستان ترک تحصیل کردم. از آنجا به بعد دیگر آزادانه با هم بیرون میرفتیم تا اینکه یک روز به من گفت میخواهم آخرین باری که گل مصرف میکنم با تو باشد و قول میدهم بعداز آن دیگر به سمت مواد مخدر نروم. اصرارهای او و کنجکاویهای خودم باعث شد که قبول کنم. با هم گل مصرف کردیم، حال سرخوشی عجیبی به من دست داد که برای هر جوانی در سن من جذاب بود و اینگونه اعتیاد من هم شروع شد. از آنجا به بعد خودم به آرمان میگفتم با هم گل بکشیم چون دور از چشم خانواده به آن اعتیاد پیدا کرده بودم. آرمان جلسات درمان را رها کرد و به روزهای دوران اعتیاد برگشت، با این تفاوت که این بار من هم معتاد شده بودم. کمکم این عامل باعث شد به سمت مخدرهای صنعتی دیگر هم کشیده شوم .هزینه مواد هردو نفرمان را من میدادم، ولی مدتی بعد پدرم شک کرد که این همه پولی که از او دریافت میکنم، کجا خرج میشود. او با زیر نظر گرفتن من متوجه قضیه شد و مرا در خانه حبس کرد. 2، 3 روزی گذشت و شرایط برایم غیر قابل تحمل شد. یک شب در غذای مادر و پدرم چند قرص خواب ریختم و زمانی که به خواب عمیق رفتند، موفق به فرار از خانه شدم. حالا دیگر یک دختر معتاد بیسرپناه شده بودم که هیچ جایی برای خوابیدن نداشتم. تا میتوانستم از خانه دور شدم. آرمان هم که شرایطم را اینگونه دید، مرا رها کرد و ناپدید شد. از روی ناچاری و برای تامین هزینههای مواد به سمت جیببری در اتوبوسها رفتم و با پولی که از این راه به دست میآوردم مواد و خوراکم را تامین میکردم و شبهای سردی را در پارک میگذراندم. همین باعث شد هدف دستبرد و آزار و اذیت جنسی از سوی چند مرد هوسران قرار بگیرم و بعد از آن دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتم. خانواده، زندگی بانشاط، سلامتی و مهمتر از همه عفتم را از دست داده بودم. یک روز که در اتوبوس کیف خانمی را میزدم، توسط گشت نامحسوس دستگیر شدم و مرا به کلانتری رسالت انتقال دادند. اینجا بود که متوجه شدم شاکیهای بسیاری دارم. پدر و مادرم مرا از طریق کلانتری پیدا کردند و برخلاف آنچه تصور میکردم، مرا با شرایط موجود پذیرفتهاند و تصمیم دارند مشکلات و شرایط اعتیادم را حل کنند، اما من امیدوار نیستم به روزهای شاد و پرنشاط قبلی بازگردم. همچنین بخوانید جذب افراد زباله گرد و کارتن خواب در شهرداری تهران به عنوان پاکبان با دستور سرهنگ مجتبی حسینزاده رئیس کلانتری رسالت مشهد، اقدامات قانونی برای معرفی دختر نوجوان به مرکز ترک اعتیاد در حالی آغاز شد که شاکیان سرقتهای وی خواهان جبران خسارت بودند.
http://www.Azari-Online.ir/fa/News/781542/سیاه-شدن-زندگی-تکدختر-مرد-پولدار-با-یک-عشق-خیابانی
|