یاری یار مهربان
پنجشنبه 1 آذر 1403 - 23:39:36
|
|
پیام آذری - از چشمهای کنجکاوشان خواندم که منتظرند تا مثل همیشه همان حرفهای تکراری را بشنوند که کتاب چهقدر طول و عرض و ارتفاع ما آدمها را تغییر میدهد و چگونه دستمان را میگیرد و از قعر زمین به اوج آسمانها میرساند و خلاصه مقام شامخ حضرت کتاب را به آنها یادآور شوم که یکهو غافلگیرشان کردم. بیشتر بخوانید: اخبار روز خبربان «دوستان! کسی در جمع ما نیست که نداند کتاب چه لطفی در حق ما آدمها کرده؛ اما حالا میخواهم از خودم و شما بپرسم که ما برای کتاب چه کردهایم؟» بیشتر بخوانید: پله عشق این تغییر زاویه در گفتوگو، سکوت را در جلسه برقرار کرد و تفکر را غالب؛ اما هنوز یخ بچهها باز نشده بود. ادامه دادم: «در زمانه ما، کتاب چون یوسف، در قعر چاه افتاده و در انتظار کاروانی است که از سر تشنگی، دلوی خالی به تاریکی بیندازد و نور بالا بکشد! و اگر کتاب، یار و یاور ماست، حالا در زمانهای زندگی میکنیم که او هم به کمک ما نیاز دارد! حالا کسی هست که این یوسف گمگشته را یاری کند؟» کمی زمزمه و واکنشهای ریزودرشت، حداقل واکنشی بود که بچهها از خودشان نشان دادند. قرار بود بچهها هم مشارکت کنند و نظر دهند. یکی پای گوشیهای هوشمند را به میان کشید و دیگری به نویسندهها نقد داشت که کتاب خوب تولید نمیکنند و آنیکی بیمهری به کتاب را گردن قیمتها انداخت. اما موضوع بحث این نبود که چرا؟ قرار بود بررسی کنیم که چگونه؟ پیشنهاد بچهها در یاریرساندن به کتاب، بیشتر شخصی و فردی بود. گفتم: «هرکدام از شما حتما میتوانید در راستای ترویج کتاب و کتابخوانی قدمی بردارید؛ اما امروز دور هم جمع شدهایم تا به یک مسیر گروهی و جمعی برسیم! آیا ما با هم و دست در دست هم میتوانیم طرحی نو دراندازیم و راهی دستهجمعی برای یاریرساندن به این یار مهربان بیابیم؟ بچهها عاشق کار گروهیاند، کار دستهجمعی، کار باهمی! و پیشنهادهای اولیه جذاب بود: با هم قرار مطالعه بگذاریم...، همه یک عنوان کتاب را بخریم و بخوانیم و آنگاه با هم درباره آن گفتوگو کنیم...، با هم مجموعه آثار یک نویسنده را بخوانیم و او را به مدرسه دعوت کنیم... آهستهآهسته پیشنهادها گستردهتر شد و علاوه بر مدرسه نتایجش روی شهر و کشور و جهان هم اثر میگذاشت. یکی پیشنهاد داد با کمک هم یک کتابخانه در روستایی دورافتاده تاسیس کنیم و دیگری گفت برای ترویج کتاب و کتابخوانی، کتابهای دستدوم خود را به کتابخانههای کمبرخوردار بفرستیم و... نفس بچهها حق بود و هوای جلسه، در آن پاییزِ سرد، گرم گرم! و انرژی مثبت جمع، لابهلای نگاه بچهها موج میزد، آنقدر که دلم نمیآمد گفتوگو را با پایان برسانم. قرار شد همه به پیشنهادها فکر کنیم و هفته بعد دوباره دور هم جمع شویم تا قرارومدارهای جمعی را با هم مرور کنیم. به رسم جلسات رسمی کاممان را شیرین کردیم و من در خیال شیرین آغار یک جریان کتابیار جمعی، تا هفته بعد زنده میمانم! کد خبر 902312 برچسبها کتاب - نویسندگان و پدید آورندگان مدرسه و مدارس کتابخانه، کتابخوانی، کتابداری
http://www.Azari-Online.ir/fa/News/758850/یاری-یار-مهربان
|