پیام آذری
آسیب‌شناسی روند روبه‌رشد خشونت و درنده‌خویی
شنبه 7 مهر 1403 - 16:55:10
پیام آذری - بی‌شک انسان‌ها مستعد خشونت‌اند و خوی حیوانی در همه انسان‌ها هست اما عوامل محیطی، آموزش، ناملایمات شخصی به ویژه در دوران کودکی، آداب و رسوم، تاثیرات به‌سزایی بر تشدید این خشونت دارند. برای برخی انسان‌ها، شرایط به نقطه‌ای می‌رسد که یک اندیشهٔ ساده، یک ارزش‌گذاری غلط، یک جاه‌طلبی و درنده‌خویی می‌تواند به کشتار میلیون‌ها انسان بیانجامد اما قطعا این پایان ماجرا نخواهد بود.
به گزارش ایسنا، درنده‌خویی کوچک‌ترین نسبت و قرابتی با شجاعت ندارد. این خصلت می‌تواند در درون هر انسانی باشد که البته بسیاری ااغلب انسان‌ها اصلا نمی‌گذارند این حس تقویت شده و بروز یابد. اما برخی آدم‌ها هستند در مراتب قدرت و برای تثبیت قدرت و اینکه نشان دهند در موقعیت خود متزلزل نشده‌اند، از هر شرایطی منهای اخلاق بهره می‌برند تا این موقعیت را مستحکم کنند. 
درنده‌خویی به اشکال مختلف بروز می‌یابد، یکی حق دیگری را می‌خورد، یا در خفا به کسی آسیب می‌زند یا با هر وسیله‌ای که شده ضربه میزند. اما شجاعت بدین معناست که بتوانی جلوی درنده‌خویی خود را بگیری و گرگ درون خود را مهار کنی.
بالاترین نمود درنده‌خویی را می‌توان در میان برخی قدرت‌ها مشاهده کرد. زمانیکه راه مبارزه درپیش می‌گیرند، به هیچ چیز و هیچ کسی فکر نمی‌کنند. تمام توان‌شان را بر غلبه بر دیگری می‌گذارند، حتی اگر به قیمت جان انسان‌های بی گناه و زنان و کودکان تمام شود. البته این خصیصه باعث تخریب روح و روان خود فرد نیز می‌شود و خوی حیوانی فرد به سرعت به بالاترین حد ممکن می‌رسد.
بنابر تحقیقات معتبر علمی، انسان‌های اولیه نه تنها درنده خو نبودند بلکه خود شکار می‌شدند. انسان‌های ما قبل تاریخ جنگجو نبودند، بلکه حس اتحاد و همکاری داشتند. این نظریه که انسان به طور غریزی شرور و پرخاشگر است و تمایل به کشتن دارد، از یک ایدئولوژی یهودی نشات گرفته است. در حقیقت بررسی دقیق تر فسیل‌ها و شواهد باقی مانده از آن زمان، خود بیانگر نادرستی این نظریه است.
در بحث بقا می‌توان گفت که بسیاری از حیوانات که در ذات و غریزه خود درنده‌خو بودند، در طول دوران مختلف منقرض شدند اما انسان‌ها در فراز و فرود تاریخ کهن زمین‌شناسی، به مدد انسان بودن و همدلی و بهره از عقل بشری، به بقای خود ادامه داده‌اند.
دکتر ساسمن و دانا ال هارت از محققان دانشگاه میسوری در کتابی با عنوان «صیدی به نام انسان» می‌گویند که انسان از ابتدا شکارچی نبوده بلکه خود توسط دیگر موجودات صید می‌شده بعد صیاد شده و صید می‌کرده و در گذر زمان به شکارچی تبدیل شده است.
از منظر علم روانشناسی، نوسانات خُلق که یکی از انواع خلق و خوی است و با انواع عواطف و احساسات متفاوت است. در واقع حال و هوای هیجانی فرد بین دوره‌های سرخوشی و افسردگی است. این یعنی فرد دائم خُلق اش در طول روز یا هفته یا ماه تغییر می‌کند و یک دوره دچار افسردگی و یک دوره هم دچار سرخوشی می‌شود. معمولاً افرادی که دارای بیماری دو قطبی هستند دارای این نوسان خُلق هستند.
برخی قدرت‌ها با ریشه‌های بیماری‌های روانی و فضایی که در آن رشد کرده‌اند به مرور به ریشه‌های توحش، نژادپرستی و عادت به ستم کردنم مبتلا می‌شوند. نمونه آن را می‌توان در حمله شیمیایی حلبچه توسط صدام حسین ذکر کرد که در سال 66 در بحبوحه جنگ با ایران، اینچنین به مردم خودش آسیب زد. این فرد به تدریج و پس از اعمال ناجوانمردانه‌ترین اشکال جنگ و بمباران مناطق مسکونه میهنمان، به حدی از درنده‌خویی رسیده بود که هدف برایش به هرشکلی وسیله را توجیه می‌کرد و همان حس «درنده خویی» را عینیت می‌بخشید تا آنجا که به مردم خودش هم رحم نکرد.
نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونستی نیز یکی از همین آدم‌ها است که از منظر سبک زندگی، رفتارشناسی و فضای حاکم بر محیطی که در آن رشد یافته، حالا به این نقطه رسیده است که برای رسیدن به مقاصدش از هر شیوه و برخوردی استفاده کند. روزها و سال‌ها به بهانه‌های مختلف جان هزاران هزار کودک را بستاند و با سربلندی از حملات خود یاد کند تا این کشتار را لباسی بداند بر تن ماهیت و موجودیت اسرائیل.
در مقاله‌ای که انستیتوهای مطالعات بین‌الملل دانشگاه استنفورد به نام «Why do humans commit genocide?»(چرا انسان مرتکب جنایت می‌شود؟) تلاش شده تا پس‌زمینهٔ بروز یک نسل‌کشی تشریح شود. در این مقاله اشاره شده که ماهیت خشن جنگ‌ها، مشوق‌های اقتصادی و انسانیت‌زدایی (dehumanization) باعث خوی و تفکر نسل‌کشی در قدرت‌ها می‌شود.
ذکر این نکته از اهمیت بالایی برخوردار است که بسیاری از صفات خوب و بد آدمی، به خودی خود عینیت ندارند و فقط جنبه ذهنی دارند و نمود عملکرد بیرونی هر انسان، به آن‌ها عینیت می‌بخشد. 
از علل دیگر این مساله می‌توان گفت که ناملایمات دوران کودکی، اثرات منفیِ ماندگار و گوناگونی دارد. ناملایمات کودکی، طیف وسیعی از رخدادها را در بر می‌گیرد؛ مانند سوء استفاده، مورد بی‌توجهی قرار گرفتن، شاهد خشونت بودن و غیره می‌شود که مستقیما تاثیرات شرایط حاکم بر خانواده را نشان می‌دهد. هر چه میزان این ناملایمات بیشتر، احتمال ابتلا به استرس مزمن و افسردگی هم بیشتر شده و عملکرد ناحیه کورتکس پیشانی را دچار اختلال می‌کند و این یعنی افزایش برخوردهای ناگهانی و احساسی و افزایش خشونت و به تدریج با مهیا بودن شرایط قدرت، و منتهی شدن به درنده خویی.
البته باید توجه داشت که اثر ناملایمات کودکی حتمی نیست. به این معنا که بسیاری از انسان‌ها ناملایماتی را در کودکی تجربه کرده‌اند ولی در مهار کردن استرس و خشونت عملکرد خوبی داشته و شرایط زیست و موقعیت‌شان باعث شده این ناملایمات هیچگاه تاثیری بر شخصیت دوران بزرگسالی‌شان نداشته باشد. اما در کسانی که در شرایطی قرار می‌گیرند که قدرت برایشان اولویت و مساله اصلی زندگی می‌شود، این اختلالات در شکلی بسیار جدی سربرخواهد آورد.
بی‌شک انسان‌ها مستعد خشونت‌اند و خوی حیوانی در همه انسان‌ها هست اما عوامل محیطی، آموزش، ناملایمات شخصی به ویژه در دوران کودکی، آداب و رسوم، تاثیرات به‌سزایی بر تشدید این خشونت دارند. برای برخی انسان‌ها، شرایط به نقطه‌ای می‌رسد که یک اندیشهٔ ساده، یک ارزش‌گذاری غلط، یک جاه‌طلبی و درنده‌خویی می‌تواند به کشتار میلیون‌ها انسان بینجامد اما قطعا این پایان ماجرا نخواهد بود.
انتهای پیام

http://www.Azari-Online.ir/fa/News/733092/آسیب‌شناسی-روند-روبه‌رشد-خشونت-و-درنده‌خویی
بستن   چاپ