اعتراف به قتل مرد معتادی که زنده از کمپ پیدا شد!
اقتصادی
بزرگنمايي:
پیام آذری - مردی که ماهها پیش به قتل دوست معتاد خود اعتراف کرده بود، پس از کشف زندهبودن مقتول در یک کمپ ترک اعتیاد، از اتهام قتل تبرئه شد. این اتفاق پیچیده و نادر که نزدیک به 9 ماه طول کشید، از شکایتی ساده آغاز و به کشفی غیرمنتظره ختم شد.
ماجرا از اردیبهشتماه سال جاری آغاز شد، زمانی که زن جوانی به پلیس آگاهی تهران مراجعه کرد و از ناپدید شدن برادرش خبر داد.
او گفت: «برادرم حسن از مشکلات اعصاب و روان رنج میبرد و به مواد مخدر اعتیاد داشت. چند روز پیش حالش وخیم شد. وقتی قصد داشتم او را نزد پزشک ببرم، یکی از دوستانش به نام ناصر به خانه ما آمد و پیشنهاد کرد که خودش او را به مراکز درمانی ببرد. از آن روز به بعد، نه از حسن خبری شد و نه از ناصر.»
با ثبت این شکایت، پروندهای در دادسرای امور جنایی تهران تشکیل و به دستور بازپرس عظیم سهرابی تحقیقات آغاز شد. مأموران پس از ردیابی ناصر، او را بازداشت کردند. ناصر در مراحل اولیه بازجویی، ادعا کرد که حسن را به چند مرکز درمانی برده، اما به دلیل نپذیرفتن او توسط مراکز، حسن خودرویی دربست گرفته و از آن پس ناصر دیگر از او خبری ندارد.
این اظهارات ناصر نتوانست مأموران را قانع کند. با افزایش فشارها و گذشت 7 ماه از تحقیقات، ناصر در نهایت به قتل دوستش اعتراف کرد. او گفت: «روز حادثه، حسن را به کمپ ترک اعتیاد بردم، اما در راه بازگشت، بین ما سر مواد مخدر مشاجره شد. حوالی کهریزک با سنگ به سر حسن زدم. او زمین افتاد و بیهوش شد. از ترس فرار کردم و دیگر بازنگشتم.»
با این اعتراف، تحقیقات به سمت پیدا کردن جسد حسن متمرکز شد. مأموران در محل اعلامشده توسط ناصر، یک سنگ خونی کشف کردند اما جسدی پیدا نشد. این موضوع شک و تردیدهایی را در مورد ادعای ناصر ایجاد کرد.
چند ماه بعد، خواهر حسن بار دیگر به اداره آگاهی مراجعه کرد و خبری تازه ارائه داد. او گفت: «یکی از دوستان برادرم ادعا میکند که حسن زنده است و او را در یکی از کمپهای جنوب تهران دیده است.» مأموران به سرعت تحقیقات خود را گسترش دادند و شاهد جدید را مورد بازجویی قرار دادند. این فرد تأیید کرد که حسن را در کمپ ترک اعتیاد دیده و او اکنون در آنجا کار میکند.
با پیگیری این سرنخ، مأموران به کمپ مورد نظر رفتند و حسن را زنده یافتند. او ماجرای تلخی را که برایش رخ داده بود، توضیح داد: «آن روز با ناصر به کمپ رفتیم. در راه برگشت، بین ما جر و بحث شد. او با سنگ به سرم زد. وقتی به هوش آمدم، حافظهام را از دست داده بودم. نمیدانستم کی هستم و کجا باید بروم. مدتی در خیابانها سرگردان بودم تا اینکه فردی مرا به کمپ ترک اعتیاد برد. از مسئولان کمپ خواستم که اجازه دهند بمانم و کار کنم چون حافظهام بازنگشته بود. آنها قبول کردند و من در این مدت با نظافت و کمک به بیماران در کمپ ماندم.»
با مشخص شدن زندهبودن حسن، خانواده او شکایت خود را پس گرفتند. ناصر نیز که به اتهام قتل در بازداشت بود، آزاد شد و پرونده پس از حدود 9 ماه مختومه اعلام شد. این ماجرا که از اعتراف به قتل آغاز شد و به زندهبودن مقتول ختم شد، یکی از عجیبترین پروندههای جنایی سالهای اخیر به شمار میرود.
-
چهارشنبه ۲۶ دي ۱۴۰۳ - ۱۳:۵۰:۴۲
-
۴ بازديد
-
-
پیام آذری
لینک کوتاه:
https://www.payameazari.ir/Fa/News/784647/